۳۱۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۱

دلم چو زلف پریشان دوست پر تاب است
ز سوزناکی چو ماهیی که بر تابه‌ست

از آن زمان که بدیدم پر آب چشمانش
کنار من ز سرشک دو دیده غرقاب است

گزاف نیست ز سیلاب دیده گر گویم
به جنت بحر کنارم محیط پایاب است

چو پیش چشم بر استد خیال ابروی دوست
گمان برم که مرا روی در دو محراب است

محققان نپسندند بر دو قبله نماز
دو سکه بر درمی کار مرد قلّاب است

تهی شده ست دماغم ز فرط بیداری
ولی چه سود که بختم همیشه در خواب است

دگر کسان ز رقیبان دوست بگریزند
پناه جان نزاری جواز بوّاب است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.