۳۰۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۰

به قامت تو که تشویش سرو بستان است
به طلعت تو که تشویر ماه تابان است

به ابروی تو که جفت است و در جهان طاق است
به گیسوی تو که دلگیر تر ز قطران است

به سینه ی تو که از رشک اش آب گردد سیم
به غمزه تو که در سینه، جفت پیکان است

به عارض تو که از غایت لطافت او
عرق نشسته ز خجلت بر آب حیوان است

به ساعد تو که سر پنجة نگارینش
خضاب کرده به خون بسی مسلمان است

بدان دو نرگس جادو که در ممالک حسن
هزار فتنه و آشوب از آن دو فتّان است

به حلقه حلقة زلف از فراز خورشیدت
که طرّه هاش چو دور قمر پریشان است

به روشنایی خورشید عالم آرایت
که همچو ذرّه در او چشم عقل حیران است

به رایحات عرق چین نازکت که درو
خواص پیرهن و چشم پیر کنعان است

که بی تو شخص نزاری چنان نزار شده است
که ره فراسر کارش نمیتوان دانست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.