هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد هجران و دوری از معشوق می‌گوید و جهان را در چشم خود تاریک و سیاه می‌بیند. او تأکید می‌کند که هرگز از یاد معشوق غافل نبوده و همواره مطیع اوست. شاعر از گناهان خود سخن می‌گوید و امیدوار است که معشوق با بخشش خود، او را بپذیرد. همچنین، او از عشق دیرینه‌اش می‌گوید و بیان می‌کند که در آتش این عشق می‌سوزد. در پایان، شاعر به امید رسیدن به معشوق و آرامش اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مضامین عرفانی و عاشقانه‌ای است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند گناه، توبه، و درد هجران ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۱۹۱

شب هجران تباه اندر تباه است
جهان برچشمِ من چون شب سیاه است

چه می گویم سوادچشمم آخر
چنین روشن نه زان رویِ چو ماه است

نبودم یک نفس از دوست خالی
وگر بودم خدابر من گواه است

چنانم هر چه فرمایی چنانم
چه گوید بنده حاکم پادشاه است

گر از من در وجود آید گناهی
نه آخر نورِ چشمم عذر خواه است

به سروِ قامتِ او بخش مارا
که طوبا اهلِ جنّت را پناه است

زمن بستان مرا تا بی تو با من
نماند هیچ وگر ماند تباه است

تو بپذیرم که بی بخشایش تو
عبادت خانه من پر گناه است

مرا اکنون خبر کردنداگر نه
محبت درمیان از دیر گاه است

نمی دانم چه می گویم چه گویم
حجابِ آتشِ سوزان گیاه است

نیازم هم رسد روزی به بالا
مسیح درد ناکان دودِ آه است

نزاری در مقامِ سرفرازی
ترابِ مقدمِ مردانِ راه است

کسی را گر معیّن نیست موعود
چه غم دارم بحمدالله مرا هست
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.