۲۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۳

تشنیعِ خلق برمن ازین خاک ساری است
وین آب دیر شد که در این جوی جاری است

ما خوف راملامتِ افسرده کرده ایم
آری همیشه شیوه افسرده خواری است

ما بی خبر که عینِ بقا در فنایِ ماست
اصل جهاد قاعده جان سپاری است

زهّاد را امیدِ ثواب از عبادت است
معهودِ ما به دوست نیازست و زاری است

داند که از دیارِ که می آید این صبا
آن را که برمقالتِ ما استواری است

اسرار فاش می کنم و قاصرم و لیک
بی طاقتی نتیجه بی اختیاری است

الحق مقصّرم که قلم را به خدمتی
رخصت دهم که حاصلِ آن شرم ساری است

هرگز قبول کی کند از من سخن شناس
عذری که در مقابله نابه کاری است

معذور نیستم که به تاراج می دهم
گنجی که در خرابه کُنجِ نزاری است

بس مدّتی نماندکه بر تو نزاریا
فتوی روان شود که چو حلّاج داری است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.