هوش مصنوعی: این شعر از نزاری قهستانی، شاعر عارف و رند، بیانگر روحیهٔ عاشقانه و مستانهٔ اوست. شاعر در این متن از بی‌اعتنایی به ننگ و نام، رهایی از قید زهد و ریاکاری زاهدان، و گرایش به عشق و مستی سخن می‌گوید. او با طنز و کنایه، سنت‌های خشک مذهبی را به چالش می‌کشد و آزادی روح و عشق را می‌ستاید.
رده سنی: 18+ محتوا شامل مفاهیم عرفانی پیچیده، انتقاد از نهادهای مذهبی، و اشاره به مصرف شراب (به عنوان نماد عرفانی) است که برای درک عمیق‌تر به بلوغ فکری و شناختی نیاز دارد.

شمارهٔ ۲۴۸

منم نزاریِ قلاّشِ رندِ عاشقِ مست
هر آدمی که چو من شد ز ننگ و نام برست

دلم ز خرقۀ ناموس زاهدان بگرفت
مریدِ خم چه عجب گر ز خانقاه بجست

برو تکی ز پَسَم می زنند و می گویند
که شیخ باز شرابک بخورد و توبه شکست

به گردنِ من اگر خونِ توبه نیست حلال
حرام زاده چرا طعنه می زند پیوست

اگر به زرق روم ازرقی توانم داشت
و گر چو سرو نباشم قبا نیارم بست

نصیحتم مکن ای یار لطف کن برخیز
محبّت است و لیکن به دشمنی بنشست

کنون محّبِ جوانم مریدِ پیر نی ام
غلامِ زاهده ام بعد ازین نه زهدپرست

گهم به خانقه آرند با قبا هش یار
گهی ز می کده با خرقه می کشندم مست

به پیشِ شحنه برند این غزل اولام اولام
ز بعدِ آن که بگرداندند دست به دست

ز بهرِ آن که چو یک شاخِ طاعت است چرا
نخست شاخ ز شهدست و آن دگر ز کبست

چرا ز فرقت هفتاد و سه یکی ناجی ست
چه گونه دوزخی اند آن دگر ده و دو و شست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.