هوش مصنوعی: شاعر از دل شوریده و دیوانه‌ای سخن می‌گوید که بار دیگر از کنترل خارج شده است. او به گذشته اشاره می‌کند که اگر در جوانی قدمی برمی‌داشت، شور جوانی را درک می‌کرد، اما اکنون در پیری با واقعه‌ای روبه‌رو شده که نجات از آن ممکن نیست. شاعر از بی‌توجهی و بی‌شرمی دل شکایت دارد و بیان می‌کند که دل مانند مگسی بر مار نشسته است و عاقبت خوبی ندارد. او از غصه‌های گذشته و فرار از دام صیاد می‌گوید و تأکید می‌کند که نمی‌توان با تزویر حقایق را تغییر داد. در نهایت، شاعر به سکوت و مستی قدیم اشاره می‌کند.
رده سنی: 18+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی، فلسفی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از عبارات و مفاهیم مانند 'دل‌بازی' و 'مستی' ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامناسب یا نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۲۵۳

چه کنم با دلِ شوریدهء دیوانهء مست
که دگر باره سرآسیمه شد و رفت از دست

پیش از این گر به‌جوانی قدمی می‌رفتی
گفتمی آری در طبعِ جوان شوری هست

باز پیرانه سرم واقعهٔی پیش آورد
که نخواهد ز بلایی که در افتاد برست

گفتمش توبه کن ای غافل از این دل‌بازی
کرد و ناکرد همان است و همان باز شکست

التفاتش نه و شرمش نه و تیمارش نه
کارش این است و جزین کار ندارد پیوست

بر دلِ هر دلی آخر چه مُعوَّل باشد
مگس است این مثلِ عام که بر مار نشست

چه کند در خمِ ابرویِ کمان افتاده
هیچ دل جان نبرد عاقبت ارغمزه پرست

غصّه‌ها دارم از آن رفته و برگشته زمن
غبنِ صیّاد بود صید که از دام بجست

صبغه‌الله نتوان کرد به تزویر دگر
نقشِ آموخته از ما نتوان بر ما بست

بر کسی هیچ حرج نیست نزاری خاموش
همه مستیِّ قدیم است ز مبدایِ الست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.