هوش مصنوعی: شاعر در این متن عاشقانه، عمیقاً احساسات خود را نسبت به معشوق بیان می‌کند. او اعلام می‌کند که هیچ‌گاه دوستش را دوست نخواهد داشت، اما در عین حال، دل به او سپرده و حاضر است حتی جانش را فدا کند. شاعر از نزدیکی و جدایی ناپذیری خود با معشوق سخن می‌گوید و از او می‌خواهد که مانند او، دوستش را دشمن نپندارد. در نهایت، شاعر از ترس فریاد زدن در برابر معشوق می‌گوید و از او می‌خواهد که ناله‌هایش را بشنود.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عاشقانه عمیق و احساساتی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات مانند "گر رسد کار به جان هم بسپارم" ممکن است برای سنین پایین سنگین باشد.

شمارهٔ ۲۷۱

من که باشم که تورا دوست ندارم ای دوست
با که افتاد نگه کن سر و کارم ای دوست

دل سپردم به تو و هیچ تفاوت نکند
گر رسد کار به جان هم بسپارم ای دوست

در کنارِ منی از روی حقیقت شب و روز
از میانِ تو جدا نیست کنارم ای دوست

آخر ای دوست چو من دوست مکن دشمن کام
شاید ای دوست که فریاد برآرم ای دوست

چون رقیب است حجاب گلم آن هم شاید
که شود در قدم از دستِ تو خارم ای دوست

زهره ام نیست که از دوست کنم فریادی
از نزاری بشنو ناله ی زارم ای دوست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.