هوش مصنوعی:
شاعر در این متن عاشقانه، احساسات عمیق خود را نسبت به معشوق بیان میکند. او از دیدار معشوق در بهشت، نوشیدن آب حیات از جمال او، اسارت در زلف یار و غم فراق سخن میگوید. شاعر تأکید میکند که هرگز از پهلوی معشوق دور نخواهد شد و به دنبال جستجوی اوست، حتی اگر دشمنانش او را به گوشهنشینی دعوت کنند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و مفاهیم بلاغی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
شمارهٔ ۲۷۵
باز دیدم خویشتن را در بهشتِ کویِ دوست
آبِ حیوان نوش کردم بر جمالِ رویِ دوست
دست در کش خفته لب بر چشمۀ حیوان یار
طوقِ گردن کرده مار حلقۀ گیسویِ دوست
در غلط می افکنم خود را و می گویم به دل
کاین منم بارِ دگر بنشسته هم زانویِ دوست
دوش در زنجیرِ زلفش داشتم تا صبح دست
باز می جستم دل از یک یک شکنجِ موی دوست
چشم برکردم دلِ گم بوده را دیدم به حبس
معتکف بنشسته بر طاقِ خمِ ابرویِ دوست
گفتمش ای دل بیا گفتا نمی بینی خموش
در کمان پیوسته تیرِ غمزۀ جادویِ دوست
طاقتِ خونِ جگر خوردن ندارم در فراق
من دگر جایی نخواهم رفت از پهلوی دوست
دشمنم گوید نزاری گوشۀ عزلت گزین
تا توانم هست خواهم کرد جست و جوی دوست
آبِ حیوان نوش کردم بر جمالِ رویِ دوست
دست در کش خفته لب بر چشمۀ حیوان یار
طوقِ گردن کرده مار حلقۀ گیسویِ دوست
در غلط می افکنم خود را و می گویم به دل
کاین منم بارِ دگر بنشسته هم زانویِ دوست
دوش در زنجیرِ زلفش داشتم تا صبح دست
باز می جستم دل از یک یک شکنجِ موی دوست
چشم برکردم دلِ گم بوده را دیدم به حبس
معتکف بنشسته بر طاقِ خمِ ابرویِ دوست
گفتمش ای دل بیا گفتا نمی بینی خموش
در کمان پیوسته تیرِ غمزۀ جادویِ دوست
طاقتِ خونِ جگر خوردن ندارم در فراق
من دگر جایی نخواهم رفت از پهلوی دوست
دشمنم گوید نزاری گوشۀ عزلت گزین
تا توانم هست خواهم کرد جست و جوی دوست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.