هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و فلسفی است که به موضوعاتی مانند عشق، تسلیم در برابر عشق الهی، رهایی از خودپرستی و وابستگیهای دنیوی میپردازد. شاعر از توبهشکنی و مستی معنوی سخن میگوید و بر اهمیت عشق و تسلیم در برابر خداوند تأکید میکند. همچنین، به ناتوانی عقل در درک عشق و نیاز به رهایی از تعلقات دنیوی اشاره دارد.
رده سنی:
18+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، برخی از اشارات مانند توبهشکنی و مستی ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامناسب یا گمراهکننده باشد.
شمارهٔ ۲۷۷
سرِ آن دارم و در خاطرم این رغبت هست
توبه برهم زدن و باده گرفتن بر دست
با خود آورده ام این قاعده از بدوِ الست
هر چه هم ره نشد این جا نتوانم بربست
نیست بر مستیِ من عیب و گر هست چه غم
خود همین است و همین خاصیتِ جامِ الست
خردۀ عشق برون است ز ادراکِ خرد
میوه بر شاخِ بلندست و مرا قامت پست
عشق در مکتبِ تسلیم ز مبدایِ وجود
به من آموخت و زان جا به وقوفم پیوست
با کسی باش که محتاج نباشد به کسی
توبه خود هیچ نِی غیر خودی چیزی هست
جا نمانَد من و ما را چو درون آید دوست
بنده را باید برخاست چو سلطان بنشست
او درآید به همه حال برون باید شد
هم به خود از خودیِ خود که تواند وارست
ترکِ عزی نکند بی خبر از عّزِ عزیز
لاجرم الّا بالا نبود لات پرست
ای نزاری چو کمان گوشه گرفتن تا کی
تیرِ قدّت چو به هفتاد رساندی از شست
هم اگر چند نزاری شده قربان اولا
توز شد رویت و پشتِ چو کمانت بشکست
رخت بر کنگرۀ منظر شست آوردی
آخر از رخنۀ هفتاد کجا خواهی جست
توبه برهم زدن و باده گرفتن بر دست
با خود آورده ام این قاعده از بدوِ الست
هر چه هم ره نشد این جا نتوانم بربست
نیست بر مستیِ من عیب و گر هست چه غم
خود همین است و همین خاصیتِ جامِ الست
خردۀ عشق برون است ز ادراکِ خرد
میوه بر شاخِ بلندست و مرا قامت پست
عشق در مکتبِ تسلیم ز مبدایِ وجود
به من آموخت و زان جا به وقوفم پیوست
با کسی باش که محتاج نباشد به کسی
توبه خود هیچ نِی غیر خودی چیزی هست
جا نمانَد من و ما را چو درون آید دوست
بنده را باید برخاست چو سلطان بنشست
او درآید به همه حال برون باید شد
هم به خود از خودیِ خود که تواند وارست
ترکِ عزی نکند بی خبر از عّزِ عزیز
لاجرم الّا بالا نبود لات پرست
ای نزاری چو کمان گوشه گرفتن تا کی
تیرِ قدّت چو به هفتاد رساندی از شست
هم اگر چند نزاری شده قربان اولا
توز شد رویت و پشتِ چو کمانت بشکست
رخت بر کنگرۀ منظر شست آوردی
آخر از رخنۀ هفتاد کجا خواهی جست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.