۲۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۹

این ذاتِ مطهّر مگر از نور سرشته ست
وین سروِ خرامان مگر از باغِ بهشت است

با این همه شیرینی و چالاکی و چستی
خوش خُلق و نکوسیرت و پاکیزه سرشت است

با صورتِ زیبایِ چنین آینه سیما
از آیینۀ چرخ مگویید که زشت است

هرگز پدر و مادرِ گیتی نشنیدم
فرزند بدین شیوه که پرورد و که کشته ست

بگذار سرم تا برود در قدمِ دوست
خود بر سرم اندر ازل این حکم نوشته ست

گو شحنه به زندان مفرستم که وجودم
از دیدۀ سوزن به درآید که چو رشته ست

گویند چنان شیخ چنین شوخ نباشد
آری که بسی مسجد جامع که کنشت است

گو هردوجهان زیر و زبر شو که نزاری
با یاد تو یاد همه از دست بهشسته ست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.