هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه بیانگر درد و رنج شاعر از عشق نافرجام و بی‌اختیاری در برابر جذبه‌های معشوق است. شاعر از نفوذ عمیق عشق در وجودش، ناتوانی در فرار از این احساس، و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. همچنین، او به بلای عشق، از دست دادن صبر و تحمل، و آزمایش‌های سخت زندگی اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که درک آن‌ها به بلوغ عاطفی و تجربه زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۲۸۱

چنین ز دستِ دلم اختیار از آن رفته ست
که دوستی تو در مغز استخوان رفته ست

ره از بر تو فراتر نمی توانم برد
که از بدایت فطرت برین نشان رفته ست

براتِ عشق چو برنام تست من چه کنم
که این حواله ز مبدای کن فکان رفته ست

نه دل نه دیده ز بو بر نمی توانم داشت
سموم در دل و در دیده گر سنان رفته ست

به نوک غمزه دلم سفته ای بیا بنگر
معیّن است که این تیر از آن کمان رفته ست

بر آتشم منشان دم به دم که دود نفس
توان شناخت که از حلق ناتوان رفته ست

بلایِ عشق و دل رفته و شکیبایی
چنین چه گونه کنم چون قضا چنان رفته ست

چه فتنه ها که ز من در گذشت و معلومم
نشد هنوز که برمن چه امتحان رفته ست

ز خویشتن نتواند ممیّزی بر ساخت
که صیت عشق نزاری همه جهان رفته ست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.