۲۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۵

کار ما با نفسِ بازپسین افتاده ست
آخر ای دوست همه مهرِ تو کین افتاده ست

تا مگر رسمِ عیادت ز جهان برخیزد
در میان این همه تعویق ازین افتاده ست

نه همانا که ز تأثیرِ مرض رنجه شود
هر که را هم نفسی چون تو قرین افتاده ست

ندهد خاصیتِ چشمۀ نوشینِ لبت
حوضِ کوثر که درو ماءِ معین افتاده ست

بر درِ روضه که دیده ست زمانی بوّاب
با رقیبِ تو مرا راست همین افتاده ست

من و بی داد کشیدن تو و شلتاق و عقاب
آری از بدوِ ازل حکم چنین افتاده ست

چارمیخِ غمِ عشقِ تو بمانده ست دلم
راست در حلقۀ زلفِ تو نگین افتاده ست

غمِ تنهایی و اندوهِ جدایی هیهات
این همه قسمِ نزاریِ حزین افتاده ست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.