هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه از نزار قبانی، شور و اشتیاق شدید عاشق به معشوق را بیان میکند. شاعر از تسلط عشق بر عقل، وصال بیحجاب با معشوق و زیباییهای او سخن میگوید. همچنین، او از شگفتیهای عشق و حالات مختلفی که در این راه تجربه میکند، یاد میکند.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مضامین عاشقانه عمیق و گاهی اوقات پیچیده است که درک کامل آن ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند تسلط عشق بر عقل و وصال عرفانی نیاز به درک بالاتری از زندگی و روابط انسانی دارد.
شمارهٔ ۲۸۴
اشتیاقم به کمال افتاده ست
وین هم از حسنِ جمال افتاده ست
عشق تا در رگِ جانم بنشست
عقل در تیه ضلال افتاده ست
این چنین واقعه ها در رهِ عشق
دم به دم حال به حال افتاده ست
حاجبی نیست میانِ من و دوست
بخشِ ما جمله وصال افتاده ست
از کجا می کنم این گستاخی
یار بس خوب خصال افتاده ست
شورِ او در سرِ من دانی چیست
شکرش طرفه مقال افتاده ست
سبزه بر طرفِ لبش پنداری
خضر بر آب زلال افتاده ست
هندویی بر لبِ کوثر دارد
راستی نادره حال افتاده ست
سرِ بی مغزِ نزاریِ نزار
روز و شب در چه خیال افتاده ست
که شبی روز کند با خورشید
در چه سودای محال افتاده ست
وین هم از حسنِ جمال افتاده ست
عشق تا در رگِ جانم بنشست
عقل در تیه ضلال افتاده ست
این چنین واقعه ها در رهِ عشق
دم به دم حال به حال افتاده ست
حاجبی نیست میانِ من و دوست
بخشِ ما جمله وصال افتاده ست
از کجا می کنم این گستاخی
یار بس خوب خصال افتاده ست
شورِ او در سرِ من دانی چیست
شکرش طرفه مقال افتاده ست
سبزه بر طرفِ لبش پنداری
خضر بر آب زلال افتاده ست
هندویی بر لبِ کوثر دارد
راستی نادره حال افتاده ست
سرِ بی مغزِ نزاریِ نزار
روز و شب در چه خیال افتاده ست
که شبی روز کند با خورشید
در چه سودای محال افتاده ست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.