۲۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۰

مشتاق دوست را ره مقصد دراز نیست
تسلیم کرده را زبلا احتراز نیست

هیچش ز روزگار نباشد تمتّعی
آن کس که مبتلای بتی دلنواز نیست

هرجا که در محامد محمود دم زنند
بی آفت کرشمه ی حسن ایاز نیست

سر گرچه نزد عقل شریف است و زر عزیز
این بی شکنجه نبود و آن بی گداز نیست

کس را چه اختیار ،همه اوست، غیر او
این لقمه جز به حوصله ی اهل راز نیست

خوش روزگار سوختگان نیازمند
زاد طریق صدق و صفا جز نیاز نیست

من عاجز و حسود مسلط ولی چه سود
روزی به زور بازوی گردن فراز نیست

سیر قضا چو کن فیکون است در نفاذ
هیچ اش تعلّقی به نشیب و فراز نیست

تدبیر بد نکرد کس از بهر خویشتن
بیچاره چون کند که به خود چاره ساز نیست

گر من شکایتی کنم از دشمنان به دوست
ننگی چنین کشیدنم آخر ز ناز نیست

فریاد دف هر آینه از ضربتی بود
عیبش مکن که ناله ی نی بر مجاز نیست

بنشین نزاریا که به زاری و زور و زر
از شهر بند عشق کسی را جواز نیست

در کعبه باش و قبله به هر سو که خواه کن
هرجا که هست مرد خدا بی نماز نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.