هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و هجران سخن میگوید و با توصیف زیباییهای معشوق (مانند زلف، چشم، ابرو، لب و دهان) و تأثیر آن بر زندگی خود، درد فراق را بیان میکند. او روزگار را به خاطر این جدایی سرزنش میکند و معتقد است جهان بدون معشوق، مانند زندان است.
رده سنی:
15+
این متن دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات دارد.
شمارهٔ ۴۴۵
هجر با روزگار من آن کرد
که صفت جز به وصل نتوان کرد
به دو زلفت که روزگارِ مرا
گاه مجموع و گه پریشان کرد
به دو چشمت که ملک پیمان را
گاه معمور و گاه ویران کرد
به کمان دو ابرویت که مرا
بر دل از غمزه تیر باران کرد
به دو لعل لبت که جوهر عقل
لقبش رشکِ زاده کان کرد
به دهانت که معجز دو لبش
خاک در چشمِ آب حیوان کرد
به نسیمت که همچو روح الله
در تن مرده از نفس جان کرد
که جهان بی وجود خرم تو
بر نزاری زمانه زندان کرد
بی جمال حیات بخش تو هجر
مرگ بر خاطر من آسمان کرد
که صفت جز به وصل نتوان کرد
به دو زلفت که روزگارِ مرا
گاه مجموع و گه پریشان کرد
به دو چشمت که ملک پیمان را
گاه معمور و گاه ویران کرد
به کمان دو ابرویت که مرا
بر دل از غمزه تیر باران کرد
به دو لعل لبت که جوهر عقل
لقبش رشکِ زاده کان کرد
به دهانت که معجز دو لبش
خاک در چشمِ آب حیوان کرد
به نسیمت که همچو روح الله
در تن مرده از نفس جان کرد
که جهان بی وجود خرم تو
بر نزاری زمانه زندان کرد
بی جمال حیات بخش تو هجر
مرگ بر خاطر من آسمان کرد
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.