۲۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۴۵

هجر با روزگار من آن کرد
که صفت جز به وصل نتوان کرد

به دو زلفت که روزگارِ مرا
گاه مجموع و گه پریشان کرد

به دو چشمت که ملک پیمان را
گاه معمور و گاه ویران کرد

به کمان دو ابرویت که مرا
بر دل از غمزه تیر باران کرد

به دو لعل لبت که جوهر عقل
لقبش رشکِ زاده کان کرد

به دهانت که معجز دو لبش
خاک در چشمِ آب حیوان کرد

به نسیمت که همچو روح الله
در تن مرده از نفس جان کرد

که جهان بی وجود خرم تو
بر نزاری زمانه زندان کرد

بی جمال حیات بخش تو هجر
مرگ بر خاطر من آسمان کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.