۳۰۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵۴

مرا مادر به شیرِ عشق پرورد
پدر تعلیم در دیوانگی کرد

ز تن با جان برون آید چنین شیر
ولیکن تا که را دادند و که خورد

گر آبا واسطه گرامّهات اند
ز فطرت هر کس آورد آن چه آورد

چه می خواهد ز رندان مصلحت جوی
برو گو هم به گِردِ صالحان گَرد

دماغِ هرکه برد از خاکِ ما بوی
بر آرد عشق از مغزِ سرش گرد

زنان را فرق باشد بر فسرده
اگر عاشق نمیرد کی بود مرد

تنورِ سینه ی پر آتش من
به طوفانِ ملامت کی شود سرد

ملامت گر به عیب از ما نگوید
اگر یک شب به روز آرَد درین درد

مسلمانان نمی بینید آخر
سرشکِ سرخ بر رخ ساره ی زرد

خدایا حق گزارش باد هر کو
دلِ ریشِ نزاری را نیازرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.