۳۲۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶۶

خرد را که می ننگ و نامش بسوزد
بده تا حلال و حرامش بسوزد

به بد گفتن ما فقیه فسرده
زبان در مکش گو که کامش بسوزد

مدام از پی ما چه تشنیع دارد
بیا گو بخور تا مدامش بسوزد

اگر عشق در جانش اندازد آتش
رکوع و سجود و قیامش بسوزد

اگر زآهن و سنگ باشد وجودش
به یک شعله خود برق جامش بسوزد

از این آب آتش صفت گو دو کاسه
به افسرده ده تا تمامش بسوزد

خلاصش دهد از خیال مصور
تمنای سودای خامش بسوزد

نسیمی اگر از دماغش برآید
ز تف حرارت مشامش بسوزد

زمانه اگر بر مرادم نگردد
ز دود نفس صبح و شامش بسوزد

به آهی که از اندرونم برآید
تر و خشک ما لا کلامش بسوزد

چنان در وجود نزاری زن آتش
که خون در عروق و مشامش بسوزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.