هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و رنج شاعر از فراق یار است. او از سوختن دل و جان خود در آتش غم و فراق می‌گوید و توصیف می‌کند که چگونه این درد حتی بر جهان پیرامونش نیز تأثیر گذاشته است. شاعر از ناتوانی خود در بیان کامل این درد سخن می‌گوید و حتی نفس کشیدن را نیز به دلیل شدت غم، غیرممکن می‌داند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که درک آن‌ها ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

شمارهٔ ۴۶۸

مرا دلی ست که بر خویشتن بمی‌سوزد
چنان که جانم از آن سوختن بمی‌سوزد

درون سینه عجب نیست گر بسوزد دل
چو از برون تنم پیرهن بمی‌سوزد

به نامه شرح فراقش نمی توانم داد
که نوک خامه ز دود سخن بمی‌سوزد

چنان بسوخته ام در غم جدایی دوست
که چرخ را دل بر جان من بمی‌سوزد

بسوخت جانم از این پس نفس نخواهم زد
ز سوزناکیِ آهم دهن بمی‌سوزد

ز آتشِ غم ، نفتِ فراق نزدیک است
که هر کجا که نشینم وطن بمی‌سوزد

عجب مدار از این سان که گشته ام بر من
دلِ نزاریَ کِ ممتحن بمی‌سوزد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.