هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از تنهایی و بیتفاوتی اطرافیان نسبت به رنجهایش میگوید. او احساس میکند که هیچکس از درد دلش نمیپرسد، حتی یارش. تنها چیزی که همیشه از او میپرسند، غم و اندوهش است. شاعر از این که مورد ملامت و طعنه دیگران قرار میگیرد، شکایت دارد و میپرسد آیا این ملامتها او را نجات خواهد داد. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که باید از شکایت دست بردارد، زیرا کسی علاقهای به شنیدن دردهایش ندارد.
رده سنی:
15+
متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و اجتماعی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و کنایههای پیچیده ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.
شمارهٔ ۴۷۵
نه هیچ خلقم از اندوه یار می پرسد
نه یارم از ستم روزگار می پرسد
کس از غم دل این بی قرار بر نرسد
ولی همیشه غمم برقرار می پرسد
کسی دگر متعاقب چو تب نمیدانم
که گرم گرم مرا زار زار می پرسد
وگر کسی به ملامت زبان کشد در من
به طنز گه گهم استادوار می پرسد
مگر به مزد ملامت خلاص خواهد داد
محاسبم چو به روزِ شمار می پرسد
نهان خلق نمی پرسدم حبیب ولی
رقیبم از همه شهر آشکار می پرسد
مثال عاشق و افسرده هم چنان باشد
که شرح غرقه کسی بر کنار می پرسد
نزار یا به شکایت زبان دراز مکن
ترا کسی به چه موجب چه کار می پرسد
برین بسنده کن ]ار از رهت[ نیاید دوست
خیال هر نفست چند بار می پرسد
نه یارم از ستم روزگار می پرسد
کس از غم دل این بی قرار بر نرسد
ولی همیشه غمم برقرار می پرسد
کسی دگر متعاقب چو تب نمیدانم
که گرم گرم مرا زار زار می پرسد
وگر کسی به ملامت زبان کشد در من
به طنز گه گهم استادوار می پرسد
مگر به مزد ملامت خلاص خواهد داد
محاسبم چو به روزِ شمار می پرسد
نهان خلق نمی پرسدم حبیب ولی
رقیبم از همه شهر آشکار می پرسد
مثال عاشق و افسرده هم چنان باشد
که شرح غرقه کسی بر کنار می پرسد
نزار یا به شکایت زبان دراز مکن
ترا کسی به چه موجب چه کار می پرسد
برین بسنده کن ]ار از رهت[ نیاید دوست
خیال هر نفست چند بار می پرسد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.