۳۰۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۸۶

حذر ز فتنۀ آن ترکِ مست می باید
چنان که هر که بگیرد ز دست برباید

که زهره دارد از آن سنگ دل که برباید
مگر کسی که به جان التفات ننماید

دلی به هر سرِ مویی ز زلف بر بندد
اگر گره ز کمندِ نغوله بگشاید

میانِ راه بیا تا بگیرمش دامن
به دادخواه ببینم کزو چه می آید

چو دل برفت به یک بوسه التفات کنم
و گر سرم برود نیز گو برو شاید

ز رویِ خوب چو اخلاقِ زشت قاعده نیست
بدین قدر نه بر آنم که منع فرماید

یقینم ار همه جز آبِ زندگانی نیست
به خونِ هم چو منی دست در نیالاید

به حسن غّره نباشد مگر چو می داند
که گل به باغ پس از هفته یی نمی پاید

که در زمانه بر آساید از حیات دمی
کسی که یک نفس از عیش بر نیاساید

نزاریا دو سه روزی که هست تازه بر آی
که از حیات حصولِ مرا دمی باید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.