هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از درد عشق و رنجهای ناشی از آن سخن میگوید. او از خارهای عشق (نماد رنج و سختی) و گل (نماد معشوق یا عشق) استفاده میکند و بیان میکند که چگونه عشق باعث شده تا زندگیاش پر از رنج شود. شاعر همچنین از بیخوابی، انتظار و ناامیدی ناشی از عشق شکایت دارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد. همچنین، استفاده از نمادها و مفاهیم عمیق عرفانی نیاز به درک و تجربه بیشتری دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل میشود.
شمارهٔ ۵۹۵
باز اوفتاد در سرم از عشق خار خار
ای دل ترا که گفت سر آخر به خار خار
خاری دگر چه می کنم آخر مگر هنوز
در پایِ دل شکسته ندارم هزار خار
دارم به جایِ گل همه شب خار در کنار
هرگز کسی نکرد چو گل در کنار خار
زین پیش تر زمانه به ره بر نمی نهاد
اکنون به عکس می نهدم روزگار خار
شب هایِ تا به روز به عمدا همی کند
بر خواب گاه و بستر و بالین نثار خار
خوابم کجا که از مژه ها خار ساخته ست
تا راهِ خواب کرد چنین استوار خار
حاجت به خار نیست که در خواب گاهِ من
هر موی بر تنم شود از انتظار خار
موی از بخارِ مهر شود خار بر تنم
تا دفعِ خواب می کند از چشم خار خار
سهل است گو ز پایِ من این خار بر میار
آه ار برآید از رخِ آن گل عذار خار
مغرورِ حسن را چه عجب گر ز برگِ گل
ناگاه بر دمد از پیِ اعتبار خار
گو از شبِ ضلالتِ زلفم مده خلاص
ور نورِ دیده می خلدم گو بیار خار
جانا روا مدار که در نو بهارِ حسن
از گلسِتان رسد به نزاریِ زار خار
چو عمر صرف شد ندهد لذّتی حیات
چون عهدِ گل گذشت نیاید به کار خار
ای دل ترا که گفت سر آخر به خار خار
خاری دگر چه می کنم آخر مگر هنوز
در پایِ دل شکسته ندارم هزار خار
دارم به جایِ گل همه شب خار در کنار
هرگز کسی نکرد چو گل در کنار خار
زین پیش تر زمانه به ره بر نمی نهاد
اکنون به عکس می نهدم روزگار خار
شب هایِ تا به روز به عمدا همی کند
بر خواب گاه و بستر و بالین نثار خار
خوابم کجا که از مژه ها خار ساخته ست
تا راهِ خواب کرد چنین استوار خار
حاجت به خار نیست که در خواب گاهِ من
هر موی بر تنم شود از انتظار خار
موی از بخارِ مهر شود خار بر تنم
تا دفعِ خواب می کند از چشم خار خار
سهل است گو ز پایِ من این خار بر میار
آه ار برآید از رخِ آن گل عذار خار
مغرورِ حسن را چه عجب گر ز برگِ گل
ناگاه بر دمد از پیِ اعتبار خار
گو از شبِ ضلالتِ زلفم مده خلاص
ور نورِ دیده می خلدم گو بیار خار
جانا روا مدار که در نو بهارِ حسن
از گلسِتان رسد به نزاریِ زار خار
چو عمر صرف شد ندهد لذّتی حیات
چون عهدِ گل گذشت نیاید به کار خار
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۹۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.