هوش مصنوعی: شاعر در این متن بیان می‌کند که اگرچه خود را بنده‌ای بی‌هنر می‌داند، اما از دوستداران صادق است و از معشوق می‌خواهد که با وجود کم‌بودهایش، به او توجه کند و او را خوار نشمارد. او از روزگار و زمانه شکایت دارد و از معشوق می‌خواهد که با او منصفانه رفتار کند، همان‌گونه که گوهری در میان سفال‌ها می‌درخشد. شاعر همچنین اشاره می‌کند که اگرچه مورد لطف معشوق بوده، اما اکنون احساس می‌کند که این لطف از بین رفته است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاطفی عمیق و استفاده از استعاره‌های ادبی است که درک آن‌ها ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند شکایت از روزگار و احساس خواری نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۵۹۸

به هیچ بندگیی گرچه نیستم در کار
تو شرطِ بنده نوازیِ خود فرو مگذار

ز جنسِ عیب و هنر نیست آدمی خالی
من ارچه بی هنرم هم نظر دریغ مدار

جزاین گناه ندارم که دوست می دارم
تورا و گرنه به جایِ خودست استغفار

وگر جریمه ای از بنده در وجود آمد
به زلّتی نتوان شد ز دوستان بی زار

ز من زمانه بگردید و روزگار گذشت
وگر تو نیز عنایت دگر کنی زنهار

تو در کنارِ من انصاف را چنان باشی
که در میانِ خَزَف عِقدِ لؤلؤ شه وار

ولی چو هستم از اوّل عزیز کردۀ تو
عزیز کردۀ خود را چنین مگردان خوار

درست شد که ز من بر شکسته ای آری
به روزگارِ عنایت چنین نبود قرار

چو نی نزار شده ست از درِ ملامت نیست
اگر بنالد و زاری کند نزاریِ زار

از آستانۀ شاهِ جهان چنین محروم
تنی مریض و دلی مبتلا زهی سر و کار
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.