هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از عشق بیپایان و دردهای ناشی از آن سخن میگوید. او از عشقی پرشور و بینقصان میگوید که جانش را سوزانده و از رنجهای عشق و فراق شکوه میکند. شاعر به دنبال درک اسرار پنهان عشق است و از عقل میخواهد که در این راه به او کمک کند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و احساسات شدید عاشقانه مناسب سنین بالاتر است.
شمارهٔ ۵۹۹
هم چنین عمری ست تا دیوانه وار
دست بر سر می زنم از عشقِ یار
آتشی در جانِ ما بر سوختند
تا برآورد از نهادِ جان دمار
چند ازین دریایِ نا پایان پدید
چند ازین وادیِ نافرجام کار
عشق بی نقصان و عاشق بی غرض
راه بی پایان و دریا بی کنار
مرد را عشقی بباید معتبر
عشق را مردی بباید نام دار
سوز کو گر داغِ یارت کرد عشق
درد کو گر زخمِ عشقت زد نگار
اشکِ خونین ریز در صحرایِ درد
تا بود کز دیده بنشانی غبار
چون نزاری میل در کش عقل را
تا ببینی سّرِ پنهان آشکار
دست بر سر می زنم از عشقِ یار
آتشی در جانِ ما بر سوختند
تا برآورد از نهادِ جان دمار
چند ازین دریایِ نا پایان پدید
چند ازین وادیِ نافرجام کار
عشق بی نقصان و عاشق بی غرض
راه بی پایان و دریا بی کنار
مرد را عشقی بباید معتبر
عشق را مردی بباید نام دار
سوز کو گر داغِ یارت کرد عشق
درد کو گر زخمِ عشقت زد نگار
اشکِ خونین ریز در صحرایِ درد
تا بود کز دیده بنشانی غبار
چون نزاری میل در کش عقل را
تا ببینی سّرِ پنهان آشکار
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.