هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از فراموشی وطن و گرفتاری در بلاها سخن می‌گوید. او از عشق و دلبستگی به معشوقی می‌گوید که با زلف و خال و لبش او را اسیر کرده است. شاعر از غم و رنج‌های عشق و ناتوانی در کنترل اختیار خود می‌نالد و در پایان از مدعی می‌خواهد که او را به خاطر ناتوانی‌اش ملامت نکند.
رده سنی: 16+ متن شامل مضامین عاشقانه و غم‌انگیز است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ عاطفی و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۶۰۳

فراموش کردم بلاد و دیار
که برگشت‌ بخت و بیفتاد کار

گرفتار گشتم به دامِ بلا
چه دامی بلایی سیه تاب‌دار

کمندش لقب باشد و زلف نام
خطِ استوا بر پسِ پشتِ یار

به مارِ سیاهش تشّبه کنند
اگر چه گزاینده نَبوَد چو مار

به شب نیز هم انتسابش کنند
ولیکن شبی دل گرفته‌ست و تار

نمی‌گویم از خال و لب کز شکر
برآورده از رشک و غیرت دمار

ز چشمانِ مستش چه گویم که کرد
به هر ناوکِ غمزه صد دل فگار

کنارش گرفتم چنان در میان
که گویی ندارد میانش کنار

به صد رنگ دستان برون آورد
ز دستانِ سیمیان به رنگ و نگار

قضا چون چنین می‌رود بر سرم
ز دستم برون می‌رود اختیار

درین ورطۀ مشکل ای مدّعی
ملامت مکن بر نزاری‌ِ زار
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.