۲۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۰۳

فراموش کردم بلاد و دیار
که برگشت‌ بخت و بیفتاد کار

گرفتار گشتم به دامِ بلا
چه دامی بلایی سیه تاب‌دار

کمندش لقب باشد و زلف نام
خطِ استوا بر پسِ پشتِ یار

به مارِ سیاهش تشّبه کنند
اگر چه گزاینده نَبوَد چو مار

به شب نیز هم انتسابش کنند
ولیکن شبی دل گرفته‌ست و تار

نمی‌گویم از خال و لب کز شکر
برآورده از رشک و غیرت دمار

ز چشمانِ مستش چه گویم که کرد
به هر ناوکِ غمزه صد دل فگار

کنارش گرفتم چنان در میان
که گویی ندارد میانش کنار

به صد رنگ دستان برون آورد
ز دستانِ سیمیان به رنگ و نگار

قضا چون چنین می‌رود بر سرم
ز دستم برون می‌رود اختیار

درین ورطۀ مشکل ای مدّعی
ملامت مکن بر نزاری‌ِ زار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.