۲۷۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۲۴

مردانه وار بر گذر از آرزوی خویش
دیگر مبین به دیده خود دیده سوی خویش

روی دل کسان نتوان دید و روی دوست
گر روی دوست خواهی منگر به روی خویش

ور برگ ترک خویشتنت نیست در سلوک
بیرون مشو ز جدول پرگار کوی خویش

دعوی دوستی تو در دوستی دوست
آنگه مسلم است که باشی عدوی خویش

تا از نسیم دوست شوی ممتلی دماغ
باید که بر نتابی از باد بوی خویش

بگذشتن از مراتب اکوان دیو چیست
باز آمدن به خوی ملایک ز خوی خویش

برخوان نزاریا که صموت از جواب به
تا وا رهی ز مظلمه گفتگوی خویش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.