هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و دیوانگی ناشی از آن سخن می‌گوید. او عقل و خرد را در برابر عشق ناتوان می‌داند و بیان می‌کند که عشق بر جان و دل او چیره شده است. همچنین، او از بی‌توجهی به نصایح عقلاء و تسلیم شدن در برابر عشق سخن می‌گوید و خود را فارغ از حسادت‌ها و فضول‌های دیگران می‌داند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عشقی است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار بوده و ممکن است نیاز به بلوغ فکری و تجربه بیشتری داشته باشد.

شمارهٔ ۷۸۷

نشسته ام به خیالی که می پزم مشغول
سری ز عقل نفور و دلی ز خلق ملول

در اوفتاده به گردابِ فکر و قلزمِ عشق
که نه نهایتِ عرضش بود نه غایتِ طول

ولایتی که به دیوانگانِ عشق دهند
کجا به کنه نهایاتِ آن رسند عقول

کجا برند مجانین نصیحتِ عقلا
که پند از او و نصیحت نمی کنند قبول

سپاهِ عشق درآمد جهانِ جان بگرفت
دل از ولایتِ صبر و شکیب شد معزول

رئیسِ شهر بیاراست بام و برزن و کوی
ولی به کُنجِ گدا کرد پادشاه نزول

گرفته چون شترِ مست راهِ بادیه پیش
نه طبع مایلِ مشرب نه راغبِ مأکول

خلافِ عقل به دیوانگی بر آرم سر
کنون که نامِ نزاری نهاده ای بُهلول

حسود در حقِ من هر چه خواه گو می گو
که من به دولتِ شه فارغم ز فضلِ فضول
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.