۲۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۰۳

دردا کز اشتیاقِ تو جانا بسوختم
در آتشِ فراق سراپا بسوختم

صهبا انیسِ خاطر من بود پیش ازین
اکنون هم از حرارتِ صهبا بسوختم

از تّفِ سینه بس که جگر خوردم از لبت
یاقوت در خزانۀ خارا بسوختم

از رشکِ اشکِ گوهرِ پاکِ سحابِ چشم
در حقّۀ صدف دُرِ بیضا بسوختم

زد بر اثیر آتشِ آهم وزان اثر
هم چون اثیر عقدِ ثریّا بسوختم

بر آتشم نشانی و عیبم کنی اگر
دستی برآورم که خدایا بسوختم

عاجز شدم چو سوخته می خواستی مرا
از غیرتِ تو دم نزدم تا بسوختم

فکرم دگر به آبِ سخن ره نمی برد
خاطر چنان در آتشِ سودا بسوختم

دل را به راه دیده و جان را به برقِ شوق
این را به آب دادم و آن را بسوختم

نامی نزاریا ز تو مانده ست و زاریی
پس قصّه چیست گو همه اعضا بسوختم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.