۲۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۰۹

ازین ورطه بیرون شوی نیستم
غمِ دنیی و دین جوی نیستم

هوایِ زمین و زمان در سرم
نگنجند هرگز هَوی نیستم

برین کهنه خُلقانِ خود قانعم
بدل گو مباش ار نوی نیستم

چو گنجم درین کُنج و بس فارغم
که چون باد هرزه دوی نیستم

فدا کرده جانم چو فرهادِ مست
ستم کاره چون خسروی نیستم

اگر ره بری نیستم در سلوک
چنان دان که بی ره روی نیستم

نزاری نزارم چه آید ز من
سترگی جهان پهلوی نیستم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.