۳۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۸۰

بار دگر عزم سفر می کنم
برگ ره از خون جگر می کنم

می روم از کوی تو گویی مگر
بر سر الماس گذر می کنم

بهتر از این نیست که با بخت خویش
بیش نکوشم چو بتر می کنم

آه که هر بار کنم توبه ای
از سفر و باز ز سر می کنم

راستی آن است کزین نو بهار
توبه کنم روز دگر می کنم

راه ضروری ست اگر می روم
صبر مجازی ست اگر می کنم

مشکلم این است که این زخم خار
از ورق ورد سپر می کنم

خواب و خورم نیست که از آب چشم
خاک منازل گل تر می کنم

گرچه خیال است ولی تا به روز
شب همه شب با تو سحر می کنم

بستر و بالین نزاری به خون
از مژه دریای خضر می کنم

غایت کفرست به ایمان من
جز به تو در هر که نظر می کنم

هر چه به جز عشق تو و مهر توست
از دل پردرد به در می کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.