۳۱۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۸۳

هلاک می شوم از لعبت شکر دهنم
نکرده چشمه ی خضر لب تو تر دهنم

به کس شکایت وصلت نمی توانم برد
که دست مهر نهاده ست یار بر دهنم

همین که نار دلم بر دهان رسید که آه
ز جور دوست خیالت شکست در دهنم

محبت تو چنان بر کشد زبانه ی شوق
ز اندرون که همی سوزد از شرر دهنم

ز آب روی از آن تازه روی می دارم
که خشک می شود از آتش جگر دهنم

فتاد بر لب پر خنده ی توی دی نظرم
هنوز باز بمانده ست از آن نظر دهنم

هزار گونه سخن ها که با تو دارم نیست
به اتفاق ملاقات کارگر دهنم

مکن ز فقر ذلیلم که مرد سایل حق
کند چو گوش تو روزی پر از گهر دهنم

ز دست هجر تو خوردم هزار شربت تلخ
لبت به بوسه شیرین کند مگر دهنم

عجب که بی مزه باشد سخن نزاری را
که از هلاهل زهر است بی خبر دهنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۸۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.