۲۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۹۱

من کی ام تا گویمت آنِ توام
کافر غیر ار مسلمان توام

این نمی دانم ولی می دان آنک
هر چه هست از نور رخشان توام

نفس را در اهتمام من بدار
تا توانم گفت سگ بان توم

تیرباران فراغت بس نبود
کشته ی شمیشیر هجران توم

گر شوم مستغرق اندر ذات تو
شاید ار گویم همه آن توام

نه غلط این جا که گوید که شنود
بس که خواهد گفت حیران توام

نیست با ستر و ظهورم هیچ کار
عاشق پیدا و پنهان توام

مو کشان در حلقه ی مستان کشید
حلقه ی زلف پریشان توام

گر به آزادی قبولم می کنی
بنده ی مطواع فرمان توام

هر کجا چوگان حکمت می برد
در تماشاگاه میدان توام

هر چه می دانند دانایان مرا
نیست با آن کار ، نادان توام

بیش از این نتوان گفت باز
گوهر اسرار را کان توام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.