۴۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۹۸

من از این عهده کی برون آیم
بی دلیلی به راه چون آیم

تو بخوان تا توانم آمد من
تو ببر تا ز خود برون آیم

گر به معراج ارتقا دهی ام
سقف افلاک را ستون آیم

عدم است انتکاس و می دانم
که ز بالای سرنگون آیم

گر به رای بلند خویش روم
پس ز دو نان هنوز دون آیم

به محل از همه فریشتگان
گر توم ره دهی فزون آیم

ور به خود واگذاریم هیهات
حارث مره را زبون آیم

ور توانم ز عقل چون مجنون
در ره عشق ذوفنون آیم

باز می گو نزاریا که به خود
من از این عهد کی برون آیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.