۴۲۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۹۹

چشم امیدوار به ره بر نهاده ایم
گوش نیازمند به در برگشاده ایم

پیش خیال روی تو کز چشم ما نرفت
چون مخلصان به پای ادب ایستاده ایم

مهر تو از مبادی فطرت نهاده اند
در جان ما و جان به وفای تو داده ایم

یک جرعه داده اند به ما ز اول و هنوز
لایعقل از تجرع آن جام باده ایم

دیوانه وار در پی زنجیر زلف تو
زنجیر سان چو زلف تو بر هم فتاده ایم

شیر وفا مکیده ز پستان وحدتیم
آری مگر ز مریم دوشیزه زاده ایم

نه نه نزاریا نکنی با یراق عشق
دعوی که ما هنوز در ین ره پیاده ایم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.