هوش مصنوعی: این متن عرفانی و عاشقانه بیانگر وابستگی عمیق شاعر به معشوق (الهی یا انسانی) است. شاعر اعلام می‌کند که تمام هستی‌اش در گرو معشوق است و بدون او، جهان و هرچه در آن است بی‌ارزش می‌شود. او حاضر است همه چیز، حتی بهشت و جهنم، را فدای معشوق کند و در وفاداری به او از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به‌کار رفته ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم یا سنگین باشد.

شمارهٔ ۹۱۷

هر چه در هستی ما هست چنان در بازیم
که اگر سوزن با ما بود آن در بازیم

در وفا تا بتوانیم چه تقصیر کنیم
با تو ما را به دل آن است که جان در بازیم

جانِ جانی تو اگر جان نبود جانان هست
اصلِ سرمایه توی سود و زیان در بازیم

چون که پیدات نهان است و نهانت پیدا
شرط آن است که پیدا و نهان در بازیم

و الله ار کون و مکان بی تو پشیزی ارزد
هستیِ ما چه زند کون و مکان در بازیم

از تو ما را به بهشتی نتوان قانع شد
گل ستانی چه بود هر دو جهان در بازیم

کفر و دین هر دو به یک جو چو تو با ما باشی
هر چه غیرِ تو بود با تو روان در بازیم

بی‌تو خود سایه‌ی طوبا تفِ دورخ باشد
با تو فردوس ببخشیم و جنان در بازیم

ناز بس گر سخن این است و نزاری ماییم
دل به دیوانگی و سر به زبان در بازیم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.