هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد عشق و ناتوانی در بیان آن میگوید. او از ترس قضاوت دیگران، راز دلش را نه به دوست میگوید و نه به دشمن. با وجود هزار توبه، باز هم در دام عشق میافتد. در نهایت، به آرامش درونی میرسد و از خواننده میخواهد تا راز دلش را از چهرهاش بخواند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اشارات عاشقانه نیاز به بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۹۲۸
به دردِ عشق شدم مبتلا دوا ز که جویم
به هیچ کس نتوانم که این حدیث گویم
ز بهرِآن که نیارم به دوست گفت و به دشمن
خوش است سرزنشِ دوست و دشمن از همه سویم
زبان دراز کنم هم چو شمع سر ببریدم
ز گفتوگوی همان به بود که دست بشویم
ز بیمِ سر نکنم نیز احتیاط و لیکن
خلافِرای کسی چون کنم که عاشقِاویم
هزار توبه بکردم ز عشق و سنگِملامت
چو باد میشکند باز توبهی چو سبویم
خیال بود مرا پیش ازین که در طلبِ وصل
به قدر وسع بکوشم به پایِ جهد بپویم
صواب نیست جز اینم کنون که خوش بنشینم
چو دور نیست چه پویم چو با من است چه چویم
به شخص ساکن کنجم به دل ملازمِ یارم
به دیده بر لب بامم به گوش بر سرِ کویم
چه حاجت است به گفتن غمِ نهانِ نزاری
بیا مطالعه کن رازِ دل ز صفحهی رویم
به هیچ کس نتوانم که این حدیث گویم
ز بهرِآن که نیارم به دوست گفت و به دشمن
خوش است سرزنشِ دوست و دشمن از همه سویم
زبان دراز کنم هم چو شمع سر ببریدم
ز گفتوگوی همان به بود که دست بشویم
ز بیمِ سر نکنم نیز احتیاط و لیکن
خلافِرای کسی چون کنم که عاشقِاویم
هزار توبه بکردم ز عشق و سنگِملامت
چو باد میشکند باز توبهی چو سبویم
خیال بود مرا پیش ازین که در طلبِ وصل
به قدر وسع بکوشم به پایِ جهد بپویم
صواب نیست جز اینم کنون که خوش بنشینم
چو دور نیست چه پویم چو با من است چه چویم
به شخص ساکن کنجم به دل ملازمِ یارم
به دیده بر لب بامم به گوش بر سرِ کویم
چه حاجت است به گفتن غمِ نهانِ نزاری
بیا مطالعه کن رازِ دل ز صفحهی رویم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.