هوش مصنوعی:
این شعر بیانگر درد و رنج عاشقی است که در فراق معشوق خود سوخته و از بیپناهی و تنهایی رنج میبرد. شاعر از خاک درگاه معشوق طلب رحمت میکند و از باد میخواهد که او را مانند خاکِ بیابان به باد ندهد. او از عقل خود ناامید شده و در آتش فراق میسوزد. شاعر از غمها و اندوه خود میگوید و از این که کسی را برای درمیان گذاشتن دردهایش ندارد، شکایت میکند. او از زلف معشوق و ضربات آن بر دلش میگوید و این که دلش آرام نمیگیرد. شاعر به یاد لب معشوق، مانند سبزهای بر کنار جوی، تکیه داده است. او از مستی و آشوب درونش میگوید و این که دشمنش او را به ستیزهجویی متهم میکند. دل شاعر خون شده و قطره قطره بر صفحهی زعفرانرنگش جاری شده است. او از کوزهگران نمیترسد، زیرا سبویش پر است. شاعر تأکید میکند که او هیچ نیست و از متعلقان معشوق نیست. در پایان، از آرزوی دلی نزار میپرسد که کی به آرزویش میرسد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی عمیق است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۹۳۰
ای خاک درِ تو آب رویم
بر باد مده چو خاکِ کویم
بیچاره بماندهام کزین پس
ره نیست به عقل چاره جویم
در کورهی آتشِ فراقت
بگدازم اگر ز سنگ و رویم
بر بادِ صبا فشان عرق چین
تا زنده کند صبا به بویم
غمهایِ تو با که بگذرانم
اندوهِ تو با که باز گویم
از صفحهی سینه صبغة الله
ای مدّعان چه گونه شویم
از ضربتِ صولّجانِ زلفش
دل سیر نمیشود چو گویم
آرام دگر نمیکند بیش
در سینه دلِ ستیزه جویم
بر یادِ لبش چو سبزه دایم
تکیه زده بر کنارِ جویم
می در سر و سر ز می پر آشوب
گو باش ستیزهی عدویم
رنگ است درست و پاره پاره
آلوده به خونِ دل رکویم
خون شد دل و قطره قطره بگذشت
بر صفحهی زعفران رویم
از کوزهگران چه باک دارم
مادام که پر بود سبویم
من هیچ نیام چنین گرفتم
نه از متعلّقان اویم
ای آرزوی دل نزاری
کی دست رسد به آرزویم
بر باد مده چو خاکِ کویم
بیچاره بماندهام کزین پس
ره نیست به عقل چاره جویم
در کورهی آتشِ فراقت
بگدازم اگر ز سنگ و رویم
بر بادِ صبا فشان عرق چین
تا زنده کند صبا به بویم
غمهایِ تو با که بگذرانم
اندوهِ تو با که باز گویم
از صفحهی سینه صبغة الله
ای مدّعان چه گونه شویم
از ضربتِ صولّجانِ زلفش
دل سیر نمیشود چو گویم
آرام دگر نمیکند بیش
در سینه دلِ ستیزه جویم
بر یادِ لبش چو سبزه دایم
تکیه زده بر کنارِ جویم
می در سر و سر ز می پر آشوب
گو باش ستیزهی عدویم
رنگ است درست و پاره پاره
آلوده به خونِ دل رکویم
خون شد دل و قطره قطره بگذشت
بر صفحهی زعفران رویم
از کوزهگران چه باک دارم
مادام که پر بود سبویم
من هیچ نیام چنین گرفتم
نه از متعلّقان اویم
ای آرزوی دل نزاری
کی دست رسد به آرزویم
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.