هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و اشتیاق فراوان خود به معشوق سخن میگوید. او بیان میکند که صبر و تحمل دوری از معشوق برایش ممکن نیست و زندگیاش پس از جدایی، تنها به نوحهسرایی و اندوه گذرانده میشود. شاعر از تلاشهای بیثمرش برای جلب توجه معشوق میگوید و غم فراق را توصیف میکند. او معشوق را به خورشید تشبیه میکند و از زیبایی بینظیرش سخن میگوید.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، پرداختن به موضوعاتی مانند فراق و اندوه نیاز به سطحی از بلوغ عاطفی دارد.
شمارهٔ ۹۷۲
ناگزیریست مرا شیفته رایی کردن
صبر ممکن نبود تا تو نیایی کردن
به حیاتت که از آن دم که وداعت کردم
کار من نیست به جز نوحه سرایی کردن
خواستم باز نمودن به تو خود را الا
شرط مردی نبود خویش نمایی کردن
یاد تو هر نفس از دل ببرد زنگ غمم
از که آموختی آیینه زدایی کردن
زلف چوگان صفتت گوی دل از من بربود
بس نبودش مگر از حلقه ربایی کردن
کاش بی روی تو شب روز نبودی که نظر
بی تو غبن است به خورشید سمایی کردن
کیست خورشید که در حسن تو داخل باشد
زان که خارج بود از جغد همایی کردن
لقمه ای گر به نزاری دهی از خوان وصال
سر فرو نایدش از چرخ گدایی کردن
صبر ممکن نبود تا تو نیایی کردن
به حیاتت که از آن دم که وداعت کردم
کار من نیست به جز نوحه سرایی کردن
خواستم باز نمودن به تو خود را الا
شرط مردی نبود خویش نمایی کردن
یاد تو هر نفس از دل ببرد زنگ غمم
از که آموختی آیینه زدایی کردن
زلف چوگان صفتت گوی دل از من بربود
بس نبودش مگر از حلقه ربایی کردن
کاش بی روی تو شب روز نبودی که نظر
بی تو غبن است به خورشید سمایی کردن
کیست خورشید که در حسن تو داخل باشد
زان که خارج بود از جغد همایی کردن
لقمه ای گر به نزاری دهی از خوان وصال
سر فرو نایدش از چرخ گدایی کردن
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.