۴۱۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۷۳

مرا به فخر بود طوق فقر در گردن
خطا بود به نعیم خسان طمع کردن

ز لحم خوک غذا ساختن بسی بهتر
که جان و تن به طعام یتیم پروردن

به گلخن از پی نان ریزه راستی به از آن
به ظلم طاق و رواق از فلک برآوردن

ز بار فاقه تن آزده باش و دل خسته
روا مدار کسی را زخود بیازردن

محاسب دگرانی به وقت داد و ستد
حساب کن که چه خواهی برای خود بردن

بس است مظلمه ی بی گناه مورچه ای
کجا بری به شتروار بار بر گردن

دل از حیات مجازی برآر از آن اندیش
که عاقبت به ضرورت ببایدت مردن

به آب توبه برآورنزاریا غسلی
بشوی دست ز دردی که خشک شد در دَن

به می مناز که حلقت زمانه چون انگور
به دست حادثه ناگه بخواهد افشردن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.