هوش مصنوعی: این شعر عرفانی از مولانا، با زبانی نمادین و پر از استعاره، به موضوع عشق الهی، رهایی از خود، و وحدت با وجود مطلق می‌پردازد. شاعر از عشق می‌خواهد که بر تمام وجودش حاکم شود، غم‌هایش را بزداید، و او را به وصال برساند. همچنین، بر گذر از تعلقات دنیوی و رسیدن به وحدت تأکید دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و استفاده از استعاره‌های پیچیده در این شعر، درک کامل آن را برای مخاطبان جوان‌تر دشوار می‌سازد. همچنین، برخی از مضامین مانند رهایی از خود و فنا در عشق الهی، نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد.

شمارهٔ ۹۸۲

ای عشق می‌توانی بر کلّ و جزوِ ما زن
حاجاتِ ما روا کن فالی برین دعا زن

هم تو بنا نهادی هم تو تمام گردان
پس چون تمام کردی بر بدوِ انتها زن

ساقی ز پای منشین جامی به دستِ ما ده
ز آبِ حیات آتش در کلّه‌هایِ ما زن

چون باده در قنینه یعنی در آبگینه
از ما ببر غمِ دل با ما دمِ صفا زن

رطلی گران به ما ده دوری سبک بگردان
تا چرخ کج نگردد بانگی بر استوا زن

باری هوایِ ما کن ما را ز ما جدا کن
وآنگه به کینِ کینه بر بُن گهِ هوا زن

دعویِ استقامت با نفس منقطع کن
مسمارِ صلح از آن پس بر نعل ماجرا زن

از شش جهات بگذر با کاینات منگر
بر چاسویِ وحدت لبّیکِ بی‌ریا زن

از صدمه‌ی زلازل بر هم فکن جهان را
مغزِ زمین برآور بر تارکِ سما زن

جامِ وصال خواهی می‌کش خمارِ هجران
دست از مراد بگسل در دامنِ وفا زن

گر بایدت نزاری کز خود خلاص یابی
ناقوس‌بی‌نوایی بر بامِ انزوا زن
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.