هوش مصنوعی:
این شعر از عشق، هجران، و رنجهای ناشی از آن سخن میگوید. شاعر از فراق معشوق و درد دوری مینالد و بیان میکند که عشق پایههای وجودش را متزلزل کرده است. او به یادآوری خاطرات معشوق و ناتوانی در رهایی از این دلبستگی اشاره میکند و از تسلط عشق بر عقل و خرد سخن میگوید.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عمیق عاشقانه و احساسات پیچیدهای است که درک آن برای مخاطبان جوانتر دشوار بوده و ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.
شمارهٔ ۹۹۹
هر شب از ایوان به کیوان بگذرد فریادِ من
هر زمان در موجِ خون افتد دلِ ناشادِ من
یا رب از من هیچ یاد آورد آنک از نزدِ او
تا برفتم یک نفس هرگز نرفت از یاد من
جور هجران میکشم بر بویِ آن کز وصلِ او
باز بستاند شبی دیگر زمانه دادِ من
عشق هر بارِ دگر بر من اساسی مینهاد
آمدهست این بار تا بر هم زند بنیادِ من
با خردمندان اگر الفت ندارم باک نیست
عشق بر من عرضه کرد اوّل قدم استادِ من
زین کمندم حالیا باری خلاصی روی نیست
محکم افتادهست قیدِ خاطرِ آزادِ من
در نمیگنجد نزاری خانه بگرفتهست دوست
رخت گو بیرون بر از کنجِ خیال آبادِ من
هر زمان در موجِ خون افتد دلِ ناشادِ من
یا رب از من هیچ یاد آورد آنک از نزدِ او
تا برفتم یک نفس هرگز نرفت از یاد من
جور هجران میکشم بر بویِ آن کز وصلِ او
باز بستاند شبی دیگر زمانه دادِ من
عشق هر بارِ دگر بر من اساسی مینهاد
آمدهست این بار تا بر هم زند بنیادِ من
با خردمندان اگر الفت ندارم باک نیست
عشق بر من عرضه کرد اوّل قدم استادِ من
زین کمندم حالیا باری خلاصی روی نیست
محکم افتادهست قیدِ خاطرِ آزادِ من
در نمیگنجد نزاری خانه بگرفتهست دوست
رخت گو بیرون بر از کنجِ خیال آبادِ من
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.