هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر درباره عشق، حسرت، پیری و ناامیدی است. شاعر به دنبال یاری برای تسکین غم‌هایش است و از روزگار ناخوشایند خود شکایت می‌کند. او به می و ساقی به عنوان تنها مونس خود اشاره می‌کند و از از دست دادن جوانی و امیدهایش می‌نالد. شعر همچنین شامل مضامین فلسفی درباره تقدیر و اختیار است.
رده سنی: 18+ محتوا شامل مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین اشاره به مصرف می‌ (هرچند در قالب ادبی) ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.

شمارهٔ ۱۰۰۰

مرا جانانه‌ای باید که باشد غم گسارِ من
میانِ نازکش باشد همه شب در کنارِ من

چه خوش باشد دل آرامی که چون از خواب برخیزد
به غمزه چشمِ مستِ او کند دفعِ خمار من

اگر باشد قیامت باشد اللّهمَّ ارزُقنا
همین از بخت و دولت چشم دارد انتظارِ من

ندارم هیچ باقی در جهان جز مونسِ‌ساقی
گزیرم نیست از یاری همین است اضطرارِ من

طمع ببریده‌ام الّا ز روحِ روح‌بخشیِ می
که هم او زنده می‌دارد دلِ امّیدوارِ من

جوانی رفت و در پیری به حسرت باز می‌گویم
دریغا روزگارِ من دریغا روزگارِ من

همین دردِ دلی و زاریی و مختصر نامی
دگر چیزی نمی‌دانم که ماند یادگارِ من

عجب دارم اگر رونق پذیرد باز بازارم
چو بر هم زد به کلّی شحنه‌ی تقدیر کارِ من

سر انگشتِ‌پشیمانی گزیدن سود کی دارد؟
چو بیرون شد زمامِ دل ز دستِ اختیارِ من

ز فرطِ تشنگی دارم دلی پر آتش حسرت
که خرسندی نمی‌آرد حدیثِ آب‌دارِ من

سخن جز بر ولا گفتن نزاری مشتبه باشد
چو می‌گویی مگو جز بر مدارِ استیارِ من

غرض دانی چه دانم زین نصیحت حسبِ حال خود
که دُرّ عقل بیرون شد ز عِقدِ اقتدار من
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.