۲۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۲

ای ز روی تو آب بر آتش
دل ریشم متاب بر آتش

ای زرشک خط تو چون خط تو
جگر مشک ناب بر آتش

بجز از خال و چهرة تو زدود
من ندیدم حباب بر آتش

بر رخت دل چرا نهم خیره؟
دل نباشد صواب بر آتش

لطف تو غالبست بر خشمت
زانکه چیرست آب بر آتش

زلف هندوی تو بسان منست
ساخته جای خواب بر آتش

لیک من ساکنم بیاد تو ، او
میکند اضطراب بر آتش

زانک ب خون بیگناهان ریخت
میکنندش عذاب بر آتش

گفتمش: چشم تو چرا فکند
این دل پر ز تاب بر آتش؟

گفت: آری بنزد بیماران
رسم باشد کباب بر آتش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.