هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق نافرجام و رنج‌های ناشی از بی‌وفایی معشوق می‌گوید. او بیان می‌کند که با وجود شکسته شدن عهد و پیمان توسط معشوق، هرگز وفاداری خود را نشکسته است. در نهایت، از امید به وصال دست می‌کشد و به این باور می‌رسد که جای او در دل معشوق را دیگری گرفته است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی نسبتاً بالایی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۰۹

من چو بچۀ مهر تو بشکستم
وز دست غم تو بی وفا جستم

فارغ شدم و زبان بد گویان
بر خود چو در وصال تو بستم

از آمدنت طمع چو ببریدم
از محنت انتظار وارستم

گر دست بشستم از تو جایش بود
کز دست تو خون به خون بسی شستم

صد بار مرا شکست عهد تو
من عهد تو هیچ بار نشکستم

سر رشتۀ جور و ناز بگسستی
من نیز امید از تو بگسستم

هستت دگری به جای من، آری
شک نیست که من به جای آن هستم

لختی بدویدم از قفای تو
چون مانده شدم ز پای بنشستم

گر با سر مهر تو شوم دیگر
شاید که نهی نگار بر دستم
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.