هوش مصنوعی: شاعر در این متن از دیدار معشوق خود در عید و شادی ناشی از آن سخن می‌گوید. او از فداکاری‌های خود در راه عشق، مانند از دست دادن جان و جوانی، می‌گوید و به توصیف زیبایی‌های معشوق می‌پردازد. در نهایت، شاعر به وصال معشوق و رهایی از رنج هجران اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده است که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مضامین مانند فداکاری و رنج عشق نیاز به بلوغ ذهنی دارد.

شمارهٔ ۱۱۶

عید کنون عید شد که روی تو دیدم
کار کنون راست شد که در تو رسیدم

با چه برابر کنم چنین دو سعادت
من که مه عید را بروی تو دیدم

جان و جوانی بباد دادم از یراک
بوی سر زلف تو زیاد شنیدم

در هوس آن که بر خط تو نهم سر
سوی تو همچون قلم بفرق دویدم

راه چو زلفت دراز بود و چو شانه
پای شدم جمله و بسر ببریدم

شرح یکی از هزار هم نتوان داد
آنچه من از دست فرقت تو کشیدم

در طلب آفتاب روی تو چون صبح
دم نزدم من که پیرهن ندریدم

دولت وصل تو یار من شد و آخر
جان خود از دست هجر باز خریدم
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.