۲۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۱

گر بخواهی کشتنم یکبارگی
رحمتی آخر برین بیچارگی

عشق می بایست ما را، بس نبود
محنت تنهایی و آوارگی ؟

در فراقت جز غمم غموخواره نیست
وای آنکش غم کند غمخوارگی

می کنم نظّارۀ رویت ز دور
جز درودی نیست بر نظّارگی

کشتیم در انتظار بوسه یی
ای بکنیم گرم کرده بارگی

یابده بوسی و جانم زنده من
یا بکش تا وارهم یکبارگی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.