هوش مصنوعی:
این متن یک شعر عارفانه و مدحی است که در آن شاعر به ستایش شخصی بلندمرتبه میپردازد. او از فضل، لطف، و نعمتهای این شخص سخن میگوید و تأثیرات مثبت او را بر زندگی دیگران توصیف میکند. همچنین، شاعر به موضوعاتی مانند امید، ترس از دشمنان، و ارزشهای اخلاقی اشاره میکند. در پایان، شاعر از عفو و بخشش امید دارد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و ادبی است که درک آن به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی نیاز دارد. همچنین، برخی از واژگان و استعارههای به کار رفته ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
شمارهٔ ۷۳ - و قال ایضآ یمدحه
سروری که سرو امانی بباغ فضل
از چشمه سار لطف تو سیراب می رود
در روزگار دست تو پای امید خلق
چون خامۀ تو پر گهر ناب می رود
از ننگ رنگ روز حسودت شب سیاه
چون زلف ماه رویان در تاب می رود
از بیم کشتنست که غلتان سوی عدم
خصم گریز پای چو سیماب می رود
آز شکم فراخ که هرگز نخورد سیر
از نعمت تو با همه اسباب می رود
بر کام عقل باد تو همچون نفس گذشت
در چشم شیر سهم تو چون خواب می رود
الفاظ دلفروز تو در کسوت حروف
هم بر سبیل گوهر شبتاب می رود
چون پسته هر که با تو دل او دورنگ شد
در خون خویش غرقه چو عنّاب می رود
مخدوم و صدور سیّد و مولا و مقتدا
القاب خاص تست نه اغراب می رود
لکن جلال الاسلام از جمله خوشترست
چون بحث در مجاری القاب می رود
از واجبات مدح تو صد پایه نازلست
چندانکه در ثنای تو اطناب می رود
گر بنده بر وظایف خدمت مقصرّست
یا گه گهی بسنّت اغباب می رود
تا روز هر شب از پی ورد دعای تو
چون شمع سوزناک بمحراب می رود
سرمای این چنین که همی لرزد آفتاب
از ابر اگر چه در بر سنجاب می رود
چون اشک شمع ده تو افسرده بر همست
هر قطره کز دهانۀ میزاب می رود
از بس که سطح اب ز یخ بند محکمست
فاسق چو زاهدان ز بر اب می رود
وحلی چنین که پای اگر بر زمین نهم
تا خایه پایم از پی پایاب می رود
بارندگی چنین که بهر ذرّه یی ز خاک
گویی هزار تیر به پرتاب می رود
این عذرهاست روشن و اندک عتابکی
گه گاه با حواشی اصحاب می رود
چندانکه شکر حضرت عالیست بنده را
اضعاف آن شکایت نوّاب می رود
مقصود همگنان ز تو نقدست پس چرا؟
خادم همیشه از پی نایاب می رود
زین وعدۀ دراز که در پیش می نهد
هر دم دلم ز جای چو طبطاب می رود
تا وقت ارتفاع معطّل نشسته ام
زان بر هوا دلم چو سطرلاب می رود
می گویم این و در خوی خود غوطه می خورم
از بس مبالغت که درین باب می رود
امیّد عفو دارم اگر چه ز انبساط
لفظی نه بر قضیّت آداب می رود
از چشمه سار لطف تو سیراب می رود
در روزگار دست تو پای امید خلق
چون خامۀ تو پر گهر ناب می رود
از ننگ رنگ روز حسودت شب سیاه
چون زلف ماه رویان در تاب می رود
از بیم کشتنست که غلتان سوی عدم
خصم گریز پای چو سیماب می رود
آز شکم فراخ که هرگز نخورد سیر
از نعمت تو با همه اسباب می رود
بر کام عقل باد تو همچون نفس گذشت
در چشم شیر سهم تو چون خواب می رود
الفاظ دلفروز تو در کسوت حروف
هم بر سبیل گوهر شبتاب می رود
چون پسته هر که با تو دل او دورنگ شد
در خون خویش غرقه چو عنّاب می رود
مخدوم و صدور سیّد و مولا و مقتدا
القاب خاص تست نه اغراب می رود
لکن جلال الاسلام از جمله خوشترست
چون بحث در مجاری القاب می رود
از واجبات مدح تو صد پایه نازلست
چندانکه در ثنای تو اطناب می رود
گر بنده بر وظایف خدمت مقصرّست
یا گه گهی بسنّت اغباب می رود
تا روز هر شب از پی ورد دعای تو
چون شمع سوزناک بمحراب می رود
سرمای این چنین که همی لرزد آفتاب
از ابر اگر چه در بر سنجاب می رود
چون اشک شمع ده تو افسرده بر همست
هر قطره کز دهانۀ میزاب می رود
از بس که سطح اب ز یخ بند محکمست
فاسق چو زاهدان ز بر اب می رود
وحلی چنین که پای اگر بر زمین نهم
تا خایه پایم از پی پایاب می رود
بارندگی چنین که بهر ذرّه یی ز خاک
گویی هزار تیر به پرتاب می رود
این عذرهاست روشن و اندک عتابکی
گه گاه با حواشی اصحاب می رود
چندانکه شکر حضرت عالیست بنده را
اضعاف آن شکایت نوّاب می رود
مقصود همگنان ز تو نقدست پس چرا؟
خادم همیشه از پی نایاب می رود
زین وعدۀ دراز که در پیش می نهد
هر دم دلم ز جای چو طبطاب می رود
تا وقت ارتفاع معطّل نشسته ام
زان بر هوا دلم چو سطرلاب می رود
می گویم این و در خوی خود غوطه می خورم
از بس مبالغت که درین باب می رود
امیّد عفو دارم اگر چه ز انبساط
لفظی نه بر قضیّت آداب می رود
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۲ - ایضاً له
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۴ - و له ایضاً یمدحه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.