هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر به ستایش هنر و مهارت‌های فردی می‌پردازد که در طول سال‌ها به کمال رسیده است. او از تأثیرات هنر و قلم این فرد بر جهان سخن می‌گوید و چگونه همه‌چیز تحت تأثیر آن قرار گرفته است. شاعر همچنین به توصیف صحنه‌ای شلوغ و پرازدحام می‌پردازد که در آن افراد مختلف از هر قشر و گروهی حضور دارند و خود را در میان آن‌ها درمانده و اسیر می‌بیند. در نهایت، او با عقل خود گفت‌وگو می‌کند و به این نتیجه می‌رسد که تنها راه نجات، تکیه بر دولت و عظمت فرد مورد ستایش است.
رده سنی: 15+ این متن دارای مفاهیم عمیق و استعاره‌های پیچیده است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی نیاز دارد. همچنین، برخی از واژگان و عبارات ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال نامفهوم یا دشوار باشد.

شمارهٔ ۹۹ - وقال ایضاً و یلتمس الفرس

ای هنر را دولت تو دستگیر
وی ندیده چشم ایّامت نظیر

سالها شد تا ببوی همدمی
می دهد خلقت دم مشک و عبیر

آرزوها را درآید دل برقص
چون زند کلک تو دستان صریر

از زبان تیغ و کلکت فاش شد
در جهان خاصیت بهرام و تیر

در ثنایت سوده گردد و ربود
تیرگردون رازبان زاهن چو تیر

ماجرایی گرچه زحمت می شود
انندرین حضرت ندارم زان گزیر

دی بخدممت سوی درگه آمدم
آن سپهر از رفعتش عشر عشیر

زحمتی دیدم که تا جاوید باد
کثرتی بگذشته از جمّ غفیر

گشته چون روز قیامت مجتمع
خلق عالم از صغیر و از کبیر

از سباع و از وحوش وجنّ و انس
از خیول و از بغال و از حمیر

ترک و تازیکو و وشاق و بلمه ریش
حاجب و سرهنگ و جاندار و وزیر

حارس و خربنده و سگبان و سگ
خواجه و شاگرد و عوّان و دبیر

کافر و گبر و مسلمان و جهود
وانک من نشناختمشان خودمگیر

من پیاده در میان این گروه
عاجز و مضطر فرومانده اسیر

نه ز بس آسیب، بد جای مقام
نه زبس آشوب ، بد راه مسیر

زیر پای مرکب و دست سوار
من همی اندیشه کردم خیر خیر

گفتم آیا چون کنم گرزین یکی
آورد بی حرمتییّ در ضمیر

خود ز استخفاف خالی کی بود؟
مردکی دستار دار نیم پیر

عقل را گفتم که تو می بین که من
چون ز بی اسبی شدم خوار و حقیر

بر زمین چون سایه گشتم پی سپر
من که مشهورم چو خورشید منیر

کو کسی کز خاک برگیرد مرا ؟
تا بجان گردم ازو منّت پذیر

عقل گفت ار راست خواهی این سخن
می نشیند همچو زین بر اسب میر

گر ترا برگیرد او از خاک ره
خاک راه تو شود چرخ اثیر

از تو این بار تواند برگرفت
زانکه خود نامست او را بارگیر

چون مخمّر گشت با عقل این سخن
در تنور دولتت بستم فطیر

همچنین باد ترا تا نفخ صور
بر سر هفتم فلک پای سریر
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۸ - وله ایضاً یمدحه و یذکر الشیّب
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۰ - وقال ایضاً فی النصیحة
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.