هوش مصنوعی:
این شعر به توصیف زیباییهای طبیعت در فصل بهار میپردازد و از عناصری مانند گل، باد بهار، غنچه، سوسن، نرگس و بلبل استفاده میکند. همچنین، به مفاهیمی مانند شادی، نشاط، رازداری و جود و بخشش اشاره دارد. در بخشهایی از شعر، مفاهیم عمیقتری مانند عشق، جفا و هنر نیز مطرح میشوند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۱۰۰ - وله ایضا
گل باز طراوتی دگر دارد
کز باد بهار جلوه گر دارد
در پوست همی نگنجد از شادی
غنچه ز نشاط آنکه زر دارد
سوسن بزبان حال می گوید
سرّی که صبا از آن خبر دارد
اینک ز پی نظاره در بستان
نرگس همه سر پر از بطر دارد
بر صدورق گل آنچه بنوشتست
بلبل همه یک بیک ز بر دارد
بر کم عمری خویش می گرید
نرگس که همیشه چشم تر دارد
راز دل غنچه چون نهان ماند؟
کو باد بهار پرده در دارد
گل گرچه جو نوعروس پرزیور
در پردۀ غنچه زیب و فر دارد
تشویر خورد زرنگ رخسارت
چون پرده ز روی کار بر دارد
بر دل دارم من از جفای تو
آن داغ که لاله بر جگر دارد
خورشید گفت، از آن بود زرّین
هر جا که برو همی گذر دارد
بس کیسه که دوختند بر جودش
صد حلقه بگوش چون کمر دارد
بستست میان مجاهزیّش را
گردون که متاع خودگهر دارد
جود تو بزر همی خرد گوهر
اینک گهر سخن چه سر دارد؟
کس قدر هنر بجز تو نشناسد
جوهر بر جوهری خطر دارد
ایّام بخدمتت همی نازد
وانصاف جهان همین هنر دارد
خورشید چو مشتری همه ساله
بر خاک در تو مستقر دارد
سعی از پی سایلان کند ورنی
او مایه ز بحر بیشتر دارد
از بهر گریز خصم تو هر شب
چون دایره پای زیر سر دارد
خصم تو ز دیده هیچ خون در رگ
خون بر تو حلال کرد گر دارد
کز باد بهار جلوه گر دارد
در پوست همی نگنجد از شادی
غنچه ز نشاط آنکه زر دارد
سوسن بزبان حال می گوید
سرّی که صبا از آن خبر دارد
اینک ز پی نظاره در بستان
نرگس همه سر پر از بطر دارد
بر صدورق گل آنچه بنوشتست
بلبل همه یک بیک ز بر دارد
بر کم عمری خویش می گرید
نرگس که همیشه چشم تر دارد
راز دل غنچه چون نهان ماند؟
کو باد بهار پرده در دارد
گل گرچه جو نوعروس پرزیور
در پردۀ غنچه زیب و فر دارد
تشویر خورد زرنگ رخسارت
چون پرده ز روی کار بر دارد
بر دل دارم من از جفای تو
آن داغ که لاله بر جگر دارد
خورشید گفت، از آن بود زرّین
هر جا که برو همی گذر دارد
بس کیسه که دوختند بر جودش
صد حلقه بگوش چون کمر دارد
بستست میان مجاهزیّش را
گردون که متاع خودگهر دارد
جود تو بزر همی خرد گوهر
اینک گهر سخن چه سر دارد؟
کس قدر هنر بجز تو نشناسد
جوهر بر جوهری خطر دارد
ایّام بخدمتت همی نازد
وانصاف جهان همین هنر دارد
خورشید چو مشتری همه ساله
بر خاک در تو مستقر دارد
سعی از پی سایلان کند ورنی
او مایه ز بحر بیشتر دارد
از بهر گریز خصم تو هر شب
چون دایره پای زیر سر دارد
خصم تو ز دیده هیچ خون در رگ
خون بر تو حلال کرد گر دارد
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۲۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۹ - وله ایضا
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۱ - ایضا له
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.