۲۱۰ بار خوانده شده
ای صدر روزگار به عهد تو روزگار
خون دلم بشادی هر خس چه می خورد ؟
روزی ز روی لطف نگویی که خود فلان
در حالتی چنین خود رده کس چه می خورد؟
از خورد چونکه جانوران را گزیز نیست
دانم که نیست جان مقدّس ، چه می خورد؟
از ما نیافت هیچ و کسی دیگرش نداد
و او خود نداشت دستگهی ، پس چه می خورد؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
خون دلم بشادی هر خس چه می خورد ؟
روزی ز روی لطف نگویی که خود فلان
در حالتی چنین خود رده کس چه می خورد؟
از خورد چونکه جانوران را گزیز نیست
دانم که نیست جان مقدّس ، چه می خورد؟
از ما نیافت هیچ و کسی دیگرش نداد
و او خود نداشت دستگهی ، پس چه می خورد؟
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۲ - ایضا له فی صفة الفرس
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۴ - جواب نامهٔ صدر صفی الدّین یزدی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.