۲۱۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۴ - جواب نامهٔ صدر صفی الدّین یزدی

به من رسید مقالی که گر بکوه رسد
ز شوق و ذوق زجای نشست بر خیزد

معانیی ز ظروف حروف افزون تر
که گر از آن بچشد عقل هست برخیزد

اگر بصورت معنی نقاب دور کند
فغان ز طایفة بت پرست بر خیزد

دلی که یک سرانگشت ازین برو خوانی
برقص از سرجان یک بدست بریزد

به مغز هر که رسد شمّه یی ز الفاظش
به طبع خوش ز سر هر چه هست بر خیزد

مثال صاحب عادل که از میامن او
ز زلف مادر خان هم شکست برخیزد

چو نرگس انکه بود بخت و دولتش خفته
نسیم لطفش بر وی چو جست برخسزد

هزار سال غمی بر دل ار نشسته بود
چو در خیالش یکدم نشست برخیزد

هر آن فتاده که خود را دمی به میخ نیاز
به آستانۀ او باز بست برخیزد

تن ضعیف من از زیر بار منّت او
اگر تواند برخاست پست برخیزد

عقود در که ز دست جواد او برخاست
کدام دست دگر را ز دست برخیزد؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۳ - ایضا له
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۵ - وله ایضا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.